ایکس باکسبازی کامپیوتریبررسی بازی ویدیویی

بررسی بازی Immortality

جاودانگی، هوس، دوربین؛ حرکت!

بازی Immortality اثری تعاملی است که توسط سم بارلو توسعه یافته. سم بارلو که پیش‌تر با Her Story و Telling Lies برای خود شناختی بین گیمرها دست و پا کرده‌ بود، این بار به کمک Half Mermaid سراغ خلق تجربه ای بزرگتر و بسی متفاوت با آثار پیشین خود رفته‌ است. با من همراه باشید تا بازی Immortality را بررسی کنیم و این اثر منحصر به فرد را زیر ذره بین بگیریم.

این نقد ممکن است حاوی مقدار ناچیزی اسپویل باشد. شاید! نه اینکه پایان بازی یا حتی جزئیات داستان لو برود اما ممکن است چیزی بخوانید که کمی تجربه را برایتان قابل حدس کند، بنابراین مراقب باشید. قصد ندارم این اثر را برای کسی خراب کنم. قبل از نقد خوبست که یک توضیح کوتاه و مختصر از نحوه کار کرد بازی داشته باشم و کمی آن را مورد بحث قرار دهم. از هنگامی که با منوی بازی روبرو شدم شروع می کنم.

هنگامی که با منوی بازی روبرو شدم…

هنگامی که با منوی بازی روبرو شدم، اطلاعات زیادی از اینکه چه چیزی انتظارم را میکشد نداشتم. صرفاً با دیدن یک یا دو تصویر از کلیپ های بازی، مجذوب قاب های دیدنی آن شدم و با خودم فکر کردم: «آیا داستان پشت این قاب ها به جذابیت خودشان است یا خیر؟» و این گونه بود که من سر از منوی بازی Immortality در آوردم.

منوی بازی در مرکز، یک چهار پایه ی فلزی را نشان می‌دهد که پشتش پرده قهوه ای رنگی آویزان شده. هربار که روی یکی از گزینه های منو کلیک کنید، یک دختر جوان از سمت چپ فریم به چهار پایه نزدیک می شود. این دختر جوان کسی نیست به جز ماریسا مارسل، دختری که ظاهراً بازی درباره اوست. اسم او را قرار است زیاد بشنوید.

از نخستین لحظه ای که بازی را باز می کنید، این اثر خود را این گونه به شما معرفی می کند: «چه اتفاقی برای ماریسا مارسل افتاد؟» یا «ماریسا مارسل، یک بازیابی تعاملی از سه فیلم.» نام ماریسا مارسل حتی با خطی درشت در بالاترین نقطه منو نوشته شده‌. ظاهراً همه چیز در این بازی حول محور ماریسا مارسل می چرخد. اما اصلاً نگران نباشید، تغییر در راه است.

«چه اتفاقی برای ماریسا مارسل افتاد؟»

«چه اتفاقی برای ماریسا مارسل افتاد؟» این خلاصه ای از ایده بازی Immortality است. دختری جوان به اسم ماریسا مارسل سال ها پیش در سه فیلم هنری متفاوت نقش آفرینی کرده، این فیلم ها هیچ گاه پخش نشدند. حال بیست سال از گم شدن او می‌گذرد و فیلم های او باری دیگر به صورت تعاملی بازیابی شدند. آیا تماشا این کلیپ ها میتواند ما را از سرنوشت ماریسا با خبر کند؟ این وظیفه شماست تا بفهمید. بگذریم.

منوی بازی بررسی شد و حالا ماریسا به نزدیک ترین حالت خود به چهار پایه قرار دارد. وقت آن رسید تا یک سیو جدید آغار کنیم. با انجام این کار بازی شما را با صفحه ای شامل یک عالمه کلیپ مواجه می کند. این صفحه در نگاه اول ترسناک بنظر می رسد. آیا من باید تمام این کلیپ ها را تماشا کنم؟ جواب بستگی به خودتان دارد. اما بله، برای چندین بار.

به این منظور که بتوانید نقش کاراگاه را ایفاء کنید، این صفحه به شما معرفی می شود. طراحی شده‌ تا به شما اجازه دهد بین کلیپ ها چرخ بزنید، آنها را نشانه گذاری یا مرتب کنید. در این صفحه تمام فوتیج های بازسازی شده از سه فیلم گمشده‌ی ماریسا مارسل جمع آوری شدند، در قالب کلیپ هایی کوتاه و پرتعداد. احساس کنید در خانه هستید، تقریبا تمام بازی در همین صفحه جریان دارد.

در وهله نخست بازی به شما یاد می دهد که چگونه بین کلیپ ها و صفحات بازی چرخ بزنید، چگونه آنها را کوچک یا بزرگ کنید. سپس شما را به سمت اولین کلیپ تان سوق می دهد. در این کلیپ آغازین ماریسا مارسل مهمان یک شو تلویزیونی است. کلیپی مربوط به ۱۹۶۹، زمانی بین امبروزیو و مینسکی، فیلم اول و فیلم دوم ماریسا. به طور کلی این کلیپ یک ایده کلی از فضای تحقیقات به ما می دهد و ما را برای کلیپ های پیش رو آماده‌ می کند.

پس از تماشای این مصاحبه، اگر شما به صفحه اصلی بازی بازگردید، خواهید دید که خالی از هرگونه کلیپ است. بازی تمام کلیپ ها را از شما گرفته و شما باید خودتان به شکار آنها بروید. جمع آوری این کلیپ ها بخش زیادی از بازی را تشکیل می دهد. یافتن یک کلیپ جدید روندی جالب دارد. ویدیو را حین پخش متوقف کرده. موس را آزادانه بر روی یک شئ، چهره، شمع، سیب یا هر چیز دیگری که چشمتان را گرفته هدایت و سپس کلیک کنید. بازی شما را به کلیپی دیگر می‌برد و چیزی مشابه آن را به شما نشان می‌دهد. این‌گونه کلیپی تازه می یابید. بگذارید کمی ساده تر توضیح دهم. یک سیب را تصور کنید، روی سیب کلیک کنید، و حالا بازی یک سیب در کلیپی دیگر را به شما نشان می‌دهد.

در زمان بازی ام یافتم که این مکانیک به طرز ناجوان مردانه ای تصادفی است. امکان دارد تا از هیچی شما را به کلیپی برساند که گره داستان را شفاف تر می کند. در حالتی دیگر ممکن است به شما کلیپی حاوی پرتقال نشان دهد. هیچ گارانتی در آن وجود ندارد.

ویدیوها مربوط به سه فیلم پخش نشده با نقش آفرینی ماریسا مارسل می شوند: از تست بازیگری، فیلم نامه خوانی، تا فیلم برداری و در برخی مواقع جشن ها و مصاحبه هایی که قبل یا بعد از ساخت فیلم ها اتفاق می افتند.

شما می توانید تماشا ویدیو ها را از هر نقطه و به هر ترتیبی که دوست دارید آغاز کنید. این آزادی در نحوه روایت میتواند به طور کامل تجربه شما از داستان را تغییر دهد. تعاملی بودن این اثر از همین آزادی در نحوه تماشای کلیپ ها نشأت می گیرد. نحوه آشکار شدن داستان تنها انتخاب شماست. به زبان دیگر جادوی این اثر زمانی نمایان می شود که صدها کلیپ در اختیار شما قرار می‌دهد و می گوید: «حالا هر طور که می‌خواهی این ها را تماشا کن!»

«حالا هر طور که میخواهی اینها را تماشا کن.»

من تصمیم گرفتم درست از ابتدا و به ترتیب تاریخ کلیپ ها را تماشا کنم. هدف این بود که داستان را کامل متوجه شوم و تا حد ممکن از جلو جلو فهمیدن آن جلوگیری کنم. اما این کار ناممکن بود. بازی هیچ ترسی از زود فهمیده شدن ندارد. فقط چرخیدن در صفحه اصلی بازی می تواند شما را از مرگ یک کارکتر با خبر کند یا در برخی مواقع با صرفاً کلیک کردن بر روی یک پرتقال ممکن است از کلیپی سر در بیاورید که حاوی اسپویل شدیدی می باشد. همه چیز به طور ترسناکی درهم پخش شده و جلوگیری از اطلاعات ناخواسته کیلومتر ها بیرون از معادله است.

برای ساعت ها مشغول تماشای کلیپ های کوتاهی شدم که بازی در اختیارم قرار داده‌ بود. با قراردادنشان کنارهم، آنها مانند سه فیلم کوتاه با سبک های هنری متفاوت کار می کنند. بسیار متفاوت از یک دیگر. کیفیت کلی ویدیو ها بعضاً من را متعجب می کرد. دائما با خود فکر می کردم: «با چقدر بودجه و امکانات توانستند همچین چیزی را سرهم کنند؟» احتمالا بودجه ای کم و امکاناتی محدود، اما محصول نهایی هنوز هم فراتر از انتظار است. ویدیو های مربوط به هر فیلم با تنوع خاصی فیلمبرداری شده و ارزش سینمایی شان چشمگیر است.

هر یک از سه فیلم ماریسا مارسل به طور مستقل کار می کنند. با کنار هم چسباندن کلیپ ها می توانید تا حدی از این آثار نیز لذت برد. به طور پیش فرض ترتیبی در لیست کلیپ ها وجود دارد که به شما روایت منظم آنها را نشان می دهد. بخشی از سکانس ها در حین فیلمبرداری رخ می دهند، گاهی هنگام تمرین بازیگرها. نمی توانید آنها را در یک پکیج کامل دریافت کنید، اما حدس زدن خلاصه‌شان کار سختی نیست.

اگر بازی این اجازه را بدهد، این فیلم ها گاهی می توانند تا حدی درگیر کننده نیز باشند. به طور عمده آزادی در نحوه رویارویی با کلیپ‌ها سبب می شود تا داستان این فیلم ها ناخواسته لو برود. اگر این را در نظر نگیریم لذت بردن از آنها کار سختی نیست. آنها مانند سه فیلم کوتاه هستند، خیلی به جزئیات نمی پردازد و با کلیات سروکار دارد، مختصر و بدون اضافه کاری. قصه های کوتاه و کارآمدی که ندا از انسان ها و هوس هایشان دارند. آن ها را دوست دارم، جالب اند. اما همانطور که بالاتر اشاره کردم کیفیت تکنیکال این فیلم ها بود که بیشتر من را متحیر می کرد.

بعضی از قاب ها واقعاً زیبا هستند. شاید در هیچ کدام از بازی های این مانندی قاب هایی به این زیبایی ندیده بودم. مخصوصاً در فیلم اول و دوم. فیلم اول با دیدی محدود فیلمبرداری شده‌است و با فضای مذهبی و قرون وسطی اش، فریم های بسته و ماندگاری را به تصویر می کشد. درحالی که فیلم دوم تحت تأثیر موج نو، با دیدی وسیع و پررنگ خالق اتمسفری خاص شده. این اثر از نظر سینمایی در عین سادگی زیباست و بازیگری نیز در سطح خوبی قرار دارد.

دختری که نقش ماریسا را برعهده دارد، او در این اثر در طی سه فیلم متفاوت یک نقش را بازی می کند. نقش یک اغواگر را. و هر سه بار به خوبی از پس نقشش بر می‌آید. شخصاً اجرای او در فیلم دوم را بیشتر از مابقی پسندیدم. چرا؟ نمی‌دانم، فقط برای من این‌گونه بنظر می‌رسد. نکته جالب، او تنها کسی نیست که در این اثر نمایش خوبی از خود نشان می دهد. اجراهای عالی در تمام طول بازی دیده می شوند، برخی بهتر از بقیه. به طور کلی در این اثر، در کنار مقدار کمی اجرای آزار دهنده، مملو از اجراهای به یاد ماندنی است. برای سالهای پیش رو، انتظار دارم برخی از آن ها را به خاطر بیاورم.

داستان بازی Immortality رویکردی چند لایه ای دارد. از آنجایی که تمام فوتیجی که در اختیار ما قرار می‌گیرد از مصاحبه ها، پشت صحنه‌ها، یا در حین فیلمبرداری جمع آوری شده‌اند. اتفاقات پشت دوربین برای ما همچنان مبهم باقی می مانند. برای درک بهتر کارکتر ها و روابط بین آنها باید در کلیپ ها دقت کنیم و بدنبال نشانه های کوچکی بگردیم که ندا از اتفاقی بیرون از چهارچوب دوربین می‌دهند. مانند بوسه ای پرشور یا گاهی معذب شدن یک فرد در موقعیتی خاص، چیز هایی از این نظیر مانند جرقه کار می کنند. یک حس. می‌توانند به عنوان سرنخ استفاده شوند. چیزهایی که این روزها در فیلم های دو ساعت به ندرت دیده‌می‌شوند. باید از وجودشان در یک بازی ویدئویی باید خوشحال بود.

داستان بازی مانند یک چرخ دنده کار می کند.

قصه ای که بازی Immortality میگوید تقریباً مانند یک چرخ دنده کار می کند. چرخ دنده ای که از سه بخش تشکیل شده. داستانی که بین کارکتر ها در جریان است، داستان فیلم‌ ها، و داستانی که پشت تمام این قضایا خوابیده. وقتی هر سه در کنار هم قرار بگیرند، همچی کم کم معنا پیدا میکند.

روند همیشگی برای مدتی پیش می‌رفت، داشتم یک ویدیو را عقب می زدم تا از دوباره آنرا تماشا کنم. ناگهان اتفاقی غیرمنتظره رخ داد. اتفاقی هولناک که همه چیز را معلوم تر می کرد. تقریباً اواسط فیلم دوم بود که متوجه یک راز تاریک شدم. به عقب برگشتم و تماشا کردن ویدیو ها را از سر گرفتم، به دنبال نشانه هایی که برای مدت ها برایم نامعلوم بودند. المان های صوتی دلخراشی که در هنگام برخی ویدیوها به صدا در میامدند، در اول فکر می‌کردم به صورت تصادفی پخش می شوند و فاقد اهمیت هستند. کاملاً اشتباه می کردم. حالا حتی نام بازی هم معنای بیشتری می داد.

لحظه ای که از راز بازی باخبر می‌شوید، همچی رنگ لعاب تازه ای میگیرد. رنگ لعابی تیره تر. داستان چندلایه بازی شروع به نمایان شدن می‌کند. قبلاً همه‌ چیز بوی انسان می داد، درسته؟ اما حالا می‌توان روبروی علامت سوال ها جواب نوشت. تقریباً شبیه به یک معامله است. چیزهایی که قبلاً درک نمی کردید حالا به شما کمک می کنند تا درک کنید. همه چیز کنارهم قرار می‌گیرد تا قابی بزرگ را نقاشی کند. قابی جاودانه.

بازی تقریباً مارا متقاعد میکند که جواب همینجا بین کارکتر هاست. اما حقیقت از همان نخست جایی فراتر مخفی شده‌بود. روایت براساس اینکه چه موقع آخرین تکه پازل را بچینید متفاوت خواهد بود. دوست دارم صدایش بزنم روایت شکسته. این اثر در عمق سادگی داستان را برای هرکس با نحوه‌ای تازه بازگو می‌کند. بگذریم. زمین و زمان سعی داشتند شما را با خبر کنند. نشانه هایی که شما در کمال کوری آنها را نادیده گرفتید. آن صداها. بیایید دربارشان کمی صحبت کنیم.

صدا، یک نشانه

صدا در این بازی مسئله ای مهم بشمار میاید. موسیقی سعی دارد به شما چیزی بگوید. اگر به آن بی توجهی نکنید، خواهید دید که به صورت تعاملی کار می‌کند. شخصاً آن را گاهی کمک رسان و گاهی دیگر آزار دهنده یافتم. بازی ممکن است به طور ناخواسته در حین تماشای یک کلیپ جدی، برای شما یک موسیقی شاد و نشاط آور پخش کند. آه که تجربه را با خاک یکسان می‌کند. اما زمانی که هیچ باگی جلوی راه بازی قرار نمی گیرد، آنگاه کمک موسقی به اتمسفر بسی شایان است.

هنگامی که حوادث شوکه کننده و کلیدی رقم می‌خورند، سکوت مطلق یا یک آوای سنگین تر بر وزن اتمسفر می افزاید. مثال دیگرش حین پخش شدن کلیپ های ساده است، در آن زمان یک آوای بازیگوش به پروسه تحقیقات انرژی می‌بخشد. اما این همش نیست. درکنار اهدا کردن تنوعی لازم، موسیقی نقش مهمی را در روایت نیز ایفا می‌کند. جلوتر در روند بازی درک برخی از المان های صوتی ممکن است به امری واجب بدل شود. پس قدر گوش های خود را بدانید. ممکن است به آنها نیاز پیدا کنید.

حال که از صوت گفتیم، بد نیست از تصویر هم کمی بگوییم. به طور دقیق تر، نحوه پیمایش با ویدیوها. از این نظر نمی‌توان کار های زیادی انجام داد. به طور کلی میتوان ویدیو ها را با سرعت های متفاوت جلو یا عقب زد، فریم به فریم بررسی کرد، متوقف کرد یا دوباره پخش کرد. و تقریباً همین. همینطور گزینه ای وجود دارد که شما را به آخر یا ابتدای ویدیو می‌برد. چیز دیگری که در اواسط بازی متوجه آن شدم قابلیت اسلوموشن کردن ویدیوها با شیفت کلیک بود. هنوز هم مطمئن نیستم این یکی چگونه کار می‌کند.

بازی از این پیمایش ها هوشمندانه کار می‌کشد و یادگیری قلق هایشان تقریباً مسئله مهمی است. خیلی راحت تر قابل توضیح بود اگر می‌توانستم کل بازی را اسپویل کنم. قصد همچین کاری را ندارم. پس کافی است بدانید که این پیمایش ها صرفاً یک انتخاب نیستند و نقش مهمی در روند بازی دارند. چیزی شبیه به یک مینی گیم.

هرچیزی برای گفتن بود را گفتم.. تنها نکته ای که دوست دارم قبل از پایان نقد به آن اشاره و از آن گله کنم، باگ‌ها و مشکلات فنی بازی Immortality هستند. در زمان بازی ام به همه جور باگی در رابط کاربری برخورد کردم. بعضی اوقات هنگام پیمایش با ویدیوها صدای آنها قطع می‌شد. یک‌بار بازی بی دلیل و خیلی زودتر از موعود چیزی را به من نشان داد که نباید و تا حدی تجربه را برایم خراب کرد. تمام این باگ‌های آزار دهنده را میتوان تحمل کرد و از کنارشان گذشت. مشکل اصلی جایی شروع شد که بازی یک مرتبه به طور کامل سیو من را حذف کرد! نمی‌دانم این اتفاق چرا و چگونه رخ داد اما در پایان مجبور به آغاز یک سیو جدید و جمع آوری دوباره همه ویدیوها شدم. واقعاً بی رحمانه و زمان بر بود. مخصوصاً در موقعی که داشتم این‌قدر از بازی لذت می‌بردم.

نکات مثبت و منفی

مثبت

  • داستانی چندلایه، مملو از لحظات پرشور
  • روایتی پراکنده و تعاملی
  • سبک هنری متنوع و ارزش سینمایی کلیپ ها
  • بازیگری خوب و اجراهای به یاد ماندنی

منفی

  • باگ‌های رابط کاربری و مشکلات فنی بازی
  • نمره متاکریتیک:۸۷
  • نمره آیوی گیم :۸۹

جمع بندی

بازی Immortality یک اثر زیبا است. اگر از بازی‌های تعاملی لذت می‌برید و حاضر به دیدن مقدار زیادی ویدیو هستید. این بازی برای شما ساخته‌شده‌است. در غیر اینصورت، خودتان را مجبور به تجربه آن نکنید. روایت شکسته، قاب های زیبا، و لحظات انسانی این اثر تجربه نادری را رقم می‌زنند. متفاوت با دیگر آثار حاضر در این صنعت. می‌توانید برای ساعت ها در کلیپ های این بازی غرق شوید و با یک لبخند بزرگ از بهر آنها برگردید. شاید کمی هم مبهوت و غم زده.

یوسف چمنی

برای آیوی از بازی و گاهی سینما می‌نویسم. بنده و بازی‌های ویدئویی برمی‌گردیم به کودکی. علاقه‌مند به ادبیات نمایشی اما دانش آموز رشته ریاضی.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا